جدول جو
جدول جو

معنی تفصیل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تفصیل کردن(بِهْ اُ)
سیاهه کردن. نوشتن. بقلم درآوردن: به اختیار بقلعۀ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. سلطان از این حرکت در خشم شد و او را به جنایت خرابی ولایت... مؤاخذه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360).
بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنی
گر در آنجا نام من بینی قلم در سر زنش.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ دَ)
فراهم آوردن و جمع کردن و اندوختن و بدست آوردن و حاصل کردن و کسب کردن. (ناظم الاطباء) : نبینی که به اندک مایه رنجی که بردم چه مقدار تحصیل راحت کردم ؟ (گلستان) ، جمع کردن مالیات، کسب علم و دانش کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ)
بدر آمدن از دشواری. خلاصی یافتن از (تنگی) مشکلات. رهایی یافتن از مضیقه و بلیه: و او چند فرزه شهر از شهرهای هند بازگذارد... تا از عهدۀ این مشروطات تفصی کند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 39). و رجوع به تفصی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفتیش کردن
تصویر تفتیش کردن
کاویدن باز رسیدن نیک جستجوکردن کاویدن تفحص کردن بازرسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیل کردن
تصویر تبدیل کردن
رمشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاویل کردن
تصویر تاویل کردن
شرح و تفسیر نمودن، توجیه کردن، ترجمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
زاب نمودن زاب شمردن زاباندن ستودن صفات چیزی را بیان کردن، ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
پند دادن، سفارشاندن سفارش کسی را کردن، سفارشیدن (وصیت کردن) سفارش کسی را بدیگری کردن، اندرز دادن وصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمیل کردن
تصویر تکمیل کردن
کامل کردن تمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفویض کردن
تصویر تفویض کردن
تسلیم و بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیر کردن
تصویر تقصیر کردن
مانیدن کوتاهی کردن سستی ورزیدن، گناه کردن، خطای عمدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریط کردن
تصویر تفریط کردن
کوتاهی کردن کوتاه آمدن مقابل افراط کردن، تباه کردن ضایع ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
جدا کردن، پراکنده کردن، کم کردن کاستن، جدایی، کاهش، کم کردن عدد کوچکتر از عدد بزرگتر کوچکتر را مفروق و بزرگتر را مفروق منه گویند، جمع تفریقات
فرهنگ لغت هوشیار
سفرنگیدن نیکژیدن گزارش کردن بیان کردن شرح دادن، تشریح معنی و لفظ آیات قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیل دادن
تصویر تفصیل دادن
دراز کردن سخن سخن گستردن، بخش بخش کردن شرح دادن بسط دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفکیک کردن
تصویر تفکیک کردن
جداکردن از هم گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتین کردن
تصویر تفتین کردن
آشوب کردن دو بهم زدن: (در میان دوستان تفتین کند)
فرهنگ لغت هوشیار
آموزیدن فراگیری دانش اندوختن بدست آوردن حاصل کردن کسب کردن، جمع کردن اندوختن، جمع کردن مالیات گرفتن مالیات و و مقرریها، خلاصه چیزی را بر آوردن، کسب کردن علم
فرهنگ لغت هوشیار
واگشودن باز گشودن باز تاراندن از هم گشادن (چیزی را) تجزیه کردن، فانی کردن (چیزی را) بگذاختن محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
آموزیده دانش آموخته با سواد با معلومات، جمع تحصیل کردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریح کردن
تصویر تفریح کردن
ماژیدن شادمانی نمودن شادی کردن، گردش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سر بار کردن بار کردن بار نهادن، بگردن گذاشتن، کاری را بکسی فرمودن که فوق طاقت او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویل کردن
تصویر تحویل کردن
نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکیل کردن
تصویر تشکیل کردن
تشکیل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ثابت و استوار کردن، حکم دادن، عهد کردن پیمان کردن، مهر کردن قباله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسهیل کردن
تصویر تسهیل کردن
آسان کردن سهل ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
پالودن پالاییدن پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن، یا تصفیه کردن حساب
فرهنگ لغت هوشیار
راست کردن تعدیل کردن، از روی عدالت تقسیم کردن، راستکار خواندن پارسا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
((~. کَ دِ))
دارای سواد و آموزش عالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
فرهیخته، دانش اندوخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعجیل کردن
تصویر تعجیل کردن
شتافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، درآوردن، عایدی داشتن، مداخل داشتن، درآمد داشتن، دانش اندوختن، درس خواندن، سواد آموختن، سواددار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تحمیل کردن
تصویر تحمیل کردن
Exact, Impose, Inflict
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحلیل کردن
تصویر تحلیل کردن
Analyze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
Educated
دیکشنری فارسی به انگلیسی